سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ...
جمعه 92 شهریور 22 :: 2:45 صبح :: نویسنده : اعظم وثوقی

چهارشنبه برای پوشش یک خبر رفته بودم حرم حضرت عبدالعظیم ع ... برنامه زنونه مردونه بود... نمی دونستم کجا باید برم کمی دیر رسیده بودم و سخنران اول شروع به صحبت کرد ..باید فکر کرد

باید میرفتم کارت خبری میگرفتم تا بتونم داخل برنامه برم ولی صدا توی حیاط هم میومد ... اول امدم برم تو زنونه انتظامات خانم تا برگه خبر دید دستم فهمید خبرنگارم از من کارت خواست من هم همین طور در حال راه رفتن داشتم خبر رو می نوشتم ...کارتمو نشون دادم گفت باید برید کارت آستان رو بگیرید گفتم باشه داخل برنامه هم نمی رم تو حیاط میشینم گفت نه این جا هم نمیتونید باید حتما برید کارت حرم بگیرید... سخنران هم داشت همین طور حرفاشو می زد و می رفت گفتم خانوم من این برگه خبر رو میذارم تو کیفم تو ورق سفید عین یه ادم عادی گوشه حیاط میشینم از حرفای این سخنران یادداشت برداری میکنم باز برخورد بدی کرد و گفت اجازه این کارم نداری باید برید روابط عمومی کارت بگیرین!!!!

منو میگین از دست این خانم قات زده بودمقاط زدم  از اون ور هم یه اقا از مسئولین برنامه نگاه می کرد و من هم انگار دزد گرفتن ... خیلی بد بود برخوردشون گریه‌آوربرگشتم گفتم خانم سخنران اول تموم شد حرفاش بذارید برم بشینم یه گوشه خبرشو بنویسم من هر هفته نماز جمعه ها رو میام میزنم با لپ تاپ هم میزنم هن جا تایپ میکنم تا حالا کسی به من گیر نداده خلاصه نذاشت و دست منو کشید و گفت خانم حق نداری بشینی تو حیاطم بنویسی ... منو میگین قات زده بودم اساسی برگشتم بلند گفتم خدایا قاطی کیا داریم زنده میکنیم ما رو کجای این ملت گذاشتی ...دعوا

 

خلاصه برگه خبر در دست از این حیاط به اون حیاط در حال نوشتن حرفای سخنران که تو حیاط هم پخش می شد...جالب بود

 

رفتیم روابط عمومی ... مسئول وابط عمومی تلفن در دستبلبلبلو

نمی کرد یه دیقه گوشی رو بگیره اون ور جواب منو بده دیدم یکی دو دیقه گذشت این اقا اصلا محل ما نمیده رفتم اتاقای دیگه یه اشنا دیدیم اون جا از ش پرسیدم خبر نداشت گیج شدم

برگشتیم همون اتاق همچنان به تلفنشون ادامه دادن ... چند دیقه ای گذشت و تمام شد بالاخره ... بعد اسم خانوما بد درفته !!!پوزخند

تمام که شد گفتن خانم باید بری انتظامات حیاط اصلی منو میگین واااااااای گفتم اقا این کارا چیه؟ ولی حیف چاره ای نداشتم مشکوکم

دو تا حیاط رد کردیم رفتیم انتظامات با مسئول انتظامات شروع کردیم به مذاکره ... اقا این چه وضعیه سخنرانی تموم شد شماها ما رو از این حیاط به اون حیاط می کنین این خانوم هم که این طور کرد....

گفت مشکلی نداره تو حیاط می نشستید... گفتم پس این برخوردای تند این خانوم واسه چی بود؟

گفت توبیخش میکنیم....پوزخند

این داستان مانع از نوشتن خبر ما نشد و خبرمونو فرستادیم اما یه چیزی از این داستان فهمیدم که تا حالا نفهمیده بودم تبسم

...

خورد شدن شخصیت ادم  اونم وقتی که یکی جلوی یه اقا و یه خانم دیگه بهت تذکر میده و دستتو میکشه میگه برو و تندی میکنه بهت ...زبون

وقتی دوباره به انتظامات رفتم تا کارتمو بگیرم برگشتم گفتم اقا تو رو خدا به این مسئولین تون بگین وقتی به خانوما تذکر میدن با ملاطفت بگن من امروز خیلی برام سخت و سنگین بود ... امروز فهمیدم این گشت ارشاد چقدر برای بعضی ها سنگین و سخته!!!اصلا!

نمیشه کار فرهنگی جدی و اساسی نکرد و با ابزار انتظامی مردم رو به حجاب دعوت کرد ... تنها وقتی این کار باید صورت بگیره که از لحاظ فرهنگی همزمان کار بشه .... و این کار گشت ارشاد هم حتما باید انجام شه ... نه این که گشت ارشاد تعطیل شه بلکه باید با عطوفت تذکر داده بشه و حتما در کنار این گشت ها یکی دو مشاور داخل همین ماشین های گشت حاضر باشن تا با فرد مقابل صحبت کنن و پاسخگوی حرفا و سوالات او باشن ... تبسممؤدب

کاش قبل این که به این جا برسه این کارها انجام می شد!!!!!

جوان های ما حرمت دارن!!!! و البته حرمت دین ما بالاتر از جوون هامونه !!!

یه مدتی هست در دادگاه ها مشاورینی گذاشتن کمک به زن و شوهر هایی میکنن که می خوان از هم جدا شن ... تلاش میکنن مشکلاتشون اگر قابل حل هست حل کنن و جدا نشن!

چه اشکالی داره مشاورینی همراه گشت های ارشاد حاضر باشن به جای این برخوردها یه گفتگوی مفصل انجام بشه اگر باز خانم قانع نشد در نهایت گفته بشه این قانونه و شما ملزم به رعایت قانون هستید و ....مدرک داشتن

این خلاهای فرهنگی کی و کجا باید پر شه؟؟؟؟ باید فکر کرد

 




موضوع مطلب : دغدغه هایی از جنس درد



درباره وبلاگ


من یک خبرنگارم ...
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 50
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 108367